داستان عشق
براي عاشقان دل سوخته
سن 14 سالگی : تا پارسال هر کی بهشون می گفت چطوری؟ میگفتن ... خوبم مرسی ... حالا میگن مرسی خوبم

سن 15 سالگی : هر کی بهشون بگه سلام ... میگن علیک سلام ... نقاشیشون بهتر میشه » بتونه کاری و رنگ آمیزی

سن 16 سالگی : یعنی یه عاشق واقعیند ... فردا صبح هم میخوان خودکشی کنن ... شوخی هم ندارن

سن 17 سالگی : نشستن و اشک می ریزن ... بهشون بی وفایی شده ... کوران حوادث

سن 18 سالگی : دیگه اصلا عشق بی عشق ... توی خیابون جلوی پاشون رو هم نگاه نمی کنن

سن 19 سالگی : از بی توجهی یه نفر رنج می برن ... فکر می کنن اون یه آدم به تمام معناست

سن 20 سالگی : نه , نه ... اون منو نمی خواست آخرش منو یه کور و کچلی می گیره ... می دونم

سن 21 سالگی : فقط سن 27-28 سالگی قصد ازدواج دارن ، فقط

سن 22 سالگی : خوش تیپ باشه ، پولدار باشه ، تحصیلکرده باشه ، قد بلند باشه ، خوش لباس باشه ... آخ که چی نباشه

سن 23 سالگی : همهء خواستگارا رو رد می کنن

سن 24 سالگی : زیاد مهم نیست که چه ریختییه یا چقدر پول داره ، فقط شجاع باشه ، ما رو به اون چیزی که نرسیدیم برسونه

سن 25 سالگی : اااااااه ، پس چرا دیگه هیچکی نمی یاد... هر کن میخواد باشه ، باشه

سن 26 سالگی : یه نفر می یاد ، همین خوبه ، بله

سن 27 سالگی : آخیش

سن 28 سالگی : کاش قلم پات می شکست و خواستگاری من نمیومدی


صفاتو عشق است
یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, :: 16:16 :: نويسنده : حسين

* ازدواج مسلم: ازدواج اول که حق مسلم هر مردی است.

* ازدواح مفرح: مردی که از یکنواختی زندگی با همسر اولش خسته شده است، برای تفریح زن دیگری بگیرد.

* ازدواج موجه: چرا مردی که زن اولش بچه دار نمی شود یا بیماری دارد، به بهانه های واهی مثل مردانگی و انسانیت و تن دادن به قسمت و صبر در امتحان الهی، به پای او بماند؟ موجه است که در این هنگام هرچه زودتر برای ازدواج بعدی اش اقدام کند.

* ازدواج متمم: مرد ببیند چه صفات زنانه ای را دوست داشته که زن اولش ندارد. بعد زنی بگیرد که آن صفت ها را داشته باشد.

* ازدواج مثلث: مرد تقوی پیشه کرده و به سه زن قناعت نماید.

* ازدواج مربع: مرد تمام چهار زنی را که شرع به او اجازه می دهد بگیرد.

* ازدواج ملون: مرد چهار زن بگیرد: سفید پوست، سرخ پوست، سیاه پوست و زرد پوست.

* ازدواج منظم: مرد هر شش ماه یک بار زن بگیرد.

* ازدواج میسر: مرد هر زنی را که برایش میسر است بگیرد.

* ازدواج مشبک: مرد یک شبکه هرمی ازدواج راه بیندازد. به این معنی که هر زنی گرفت، آن زن، چهار زن دیگر را هم به او معرفی کند و او همه آنها را بگیرد.

* ازدواج مکرر: مرد آن قدر زن بگیرد تا جانش از فلان جایش در برود

[ یکشنبه چهاردهم فروردین 1390 ] [ 12:16 ] [ نسرین ]
صفاتو عشق است
یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, :: 16:12 :: نويسنده : حسين

[تصویر:  x3oyttf4dl6fupapszs.gif]
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هرگز نمیتونید ملیت را درست حدس بزنید.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
[تصویر:  x3oyttf4dl6fupapszs.gif]

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
[تصویر:  i0ppvtyeeg1tjd36dzl6.jpg]
.
.
.
ملیت روسی است



!!!!!!!!!!!!!!!


شرط میبندید؟؟؟؟؟برید پایین
.
.
.
.
.

 


.

.
.

 

.
.
[تصویر:  x3oyttf4dl6fupapszs.gif]



.
.
.

 

.
.
.

 

.
.
.
.

 

.
.
.
.
.
.
.
.
[تصویر:  cise05cw5v5qk8a5w2iw.jpg]
چی انتظار داشتید؟؟؟؟
2121

صفاتو عشق است
سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, :: 20:8 :: نويسنده : حسين


راههاي اذيت کردن دخترها. پسرا اينا رو حفظ کنيد و در مواقع نياز به کار ببنديد:


از يک هفته قبل از تولد تا يک هفته بعد از تولدش مفقود الاثر شويد و در دسترس نباشيد و هنگامي هم که از شما درخواست هديه نمود به وي بفرماييد:مگه من و تو واسه هديه دوست شديم؟مهم اينه که قلبامون پيش همديگه باشه که هست!(لازم به ذکر است در ساير اعياد سال از قبيل ولنتاين، سالگرد دوستي،روز عيد نوروز و .... نيز همين عمل را انجام دهيد)
هنگامي که با او قرار داريد يک پاکت مگنا(Magna) گازوييلي خريداري نموده و مانند اگزوز ماشين دائماً از خودتان دود متصاعد کنيد در ضمن دود تهوع آور سيگارتان را نيز مرتباً به سمت وي حواله دهيد

هنگامي که دوستش را با خودش سر قرار آورد کانون توجهاتتان به سمت دوستش باشد و قبل از خداحافظي از دوستش بخواهيد شماره اش را به شما بدهد!
و اگر مي خواهيد شورش را در آوريد و حسابي سکه يه پولش کنيد با يکي ديگر از دوست دختر هايتان(که مطمئناً همه پسر ها براي روز مبادا چنين چيز هايي دارند) به جايي برويد که مطمئنيد وي و چند تا از دوستان صميمي اش(که البته شما را هم ميشناسند) آنجا حضور دارند

تو ماشين که هستين و دوستتون در حال گوش دادن به موزيک مورد علاقه شون هستند بزنيد به يه اثر زيبا از دکتر شجريان گوش کنيد
 


- وقتي موهاش بلنده بهش بگيد کوتاه کنه و اگر کوتاه کرد بگيد: الان فهمبدم هيچ مدل مويي بهت نمياد. بلند که بود قشنگتر بود

 

صفاتو عشق است
دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:, :: 15:47 :: نويسنده : حسين

 

با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم بکوبیمش ۳ طبقه بسازی

سر امتحان برگه تقلبم رو درآوردم دارم مینویسم مراقبه دیده میگه تقلبه؟؟؟ میگم پـَــــــــ نَ پَــــــ! دعای ابوحمزه ثمالی دارم میخونم!
دارم یه تصادف وحشتناک تعریف می کنم رسیدم به قسمت تیکه تیکه شدن راننده.شنونده با هیجان خاصی پرسید: “یعنی مـُرد؟” پَ نه پَ با چسب دوقلو چسبوندنش الان هم تو تیم هاکی روی یخ مقام آورده

طرف میپرسه چند سالته؟ میگم ۳۰ میگه یعنی متواد ۶۰ای؟
پـَـَــــ نَ پـَـَــــ متولد ۳۰ ام شباشو حساب نکردم

 

تو پرواز خلبان میگه دمای بیرون منفی ۳۴ هستش ولی هوای داخل رو واسه رفاه حال شما ۲۴ تنظیم کردیم پَــ نَ پَـــ میخوای همون منفی ۳۴ کنش واسه همدردی با برادران اسکیمو

می خوام برنامه نصب کنم سیستم پیام میده آیا مطمئنی می خوای نصب کنی ؟ پَــ نَ پَـــ فقط می خواستم عکس العملتو ببینم.

حسینی بای دست پسره رو گرفته میگه با یاد چی میری کنکور بدی؟پسره میگه با یاد خدا…..پـَـَـ نــه پـَـَــــ بگه به یاد دوست دخترم میرم سر جلسه

در پارکینگ و باز کردم برم تو یارو اومده جلوش پارک کرده میگه می خوای بری تو؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ درو باز کردم هوای کوچه عوض شه

یارو رفته خواستگاری بعد از اینکه نشستن پدر عروس میگه اومدین خواستگاری؟
میگه نه پـَـَـ
اومدیم ببینیم اگه چهار نفرتون تکمیله سر کله پاچه فردا صبح حکم بزنیم

بچه داییم به دنیا اومده .. همه خوشحال و اینا .. مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟… پَـــ نَ پَـــ میخایم همین جوری ولش کنیم اسمش بشه… نیو فولدر

کامپیوترم یه ویروس وحشی گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده:
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟پ نه پ می خوام ازش نگهداری کنم بزرگ بشه عصای دستم!

یارو دو ساعت داره خودپردازو انگولک میکنه تازه برگشته میگه شمام کار دارین ؟ پـَـَـ نَ پـَـَـ وایستادیم اینجا بنیه و پشتکارِ شما رو سرلوحه زندگیمون قرار بدیم

نصف شب اومدم با دمپایی سوسک رو بکشم. دوستم میگه
می خای بکشیش؟!پـَــــــــ نَ پَـــــــــ می خام بدم دمپایی رو بپوش میره دسشویی پا برهنه لیز نخوره!!!!!

رفتم کتاب فروشی میگم کتاب زبان مرحوم دکتر ونوس رو دارین؟میگه کتابشو می خوای؟گفتم:
پــــــَ نَ پــــــَ نکیر منکر هستم ،پرونده اعمالشو می خوام

رفتیم باغ وحش دم قفس میمونا یاروو امده دستش موزه.. میمونه داره خودشو داغون می کنه اقاهه میگه بخاطر موزها اینجوری میکنه؟پَـــ نـ پَـــ بخاطر قیافت فکر کرده داداش گمشدشی

رفیقم میگه داییم دیشب از آمریکا اومده
میگم با هواپیما دیگه؟ میگه پـَـَـ نــه پـَـَــ با تاکسی خطی های لاس وگاس تجریش اومده

دختر امم تو خیابون منو با دوست دخترم دیده میگه دوستته پـــ ن پـــ خواهرمه تو ندیده بودیش

شب ساعت ۱۱ اومدم خونه بابام آیفونو برداشته میگه میای بالا؟ میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ آشغالا رو که میاری پایین ماهیانه منم بیار !!!!

درس با ۹ افتادم رفتم پیش استاد میگم یه پروژه ای چیزی بده انجام بدم . میگه که پاس شی؟؟؟
پـَـَـ نَ پـَـَ بیکارم واسه اوقات فراغت تابستونم می خوام !!!!!!

به یارو می گم بـابـام رفته مـکه , می گه رفته زیارت؟ می گم پَـــ نَ پَـــ رفته واسه معبد شائولین تست کونگفو بده….

با یارو دعوام شده، دستمو مشت کردم فکشو بیارم پایین، میگه: میخوای بزنی؟ میگم: پَــ نَ پَــ میخوام بر علیه استکبار شعار بدم

رفتیم بلیته کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟
میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ زیارتیه میخوام برم امامزاده سید ریچارد

امدم برنامه حذف کنم سیستم پیام میده که مطمئنی می خوای پاکش کنی میگم پَــ نَ پَــ داشتم رد می شدم پام خورد.

رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تارف می کنم، طرف برداشته می گه فاتحه است دیگه نه_ پـَـَـ نَ پـَـَـــ م خدا بیامرز زنده شده داریم جشن می گیریم!

رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم، مربیه میگه: بچه رو میبریدش؟ میگم: پَــ نَ پَـــ همین جا میخورمش

رفتم نوشابه بخرم به یارو میگم اینکه تاریخش مال دو سال پیشه
میگه : یعنی فاسد شده ؟
میگم پـَــــــــ نَ پَـــــــ مونده جا افتاده

صفاتو عشق است
پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:57 :: نويسنده : حسين

 

فرانسه:
پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم!
دختر: با کمال میل موسیو!

 

 

 

 

ایتالیا:
پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!
دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با
کمال میل می پذیرم!

 

انگلیس:
پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم!
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم!
دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم!

 

ایران:
پسر: پیــــــــــــــــــس … پیس پیس …
پـــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــس … پیییییییییییییس …
ســــــــوووووووو … ســــــــــوووو …
ســــــــــــس … ســـــــــــــــــــــــــــــــــــس …
پــــــــِـخخخخخخخخخ … چِــخـــــــــــــــه …
هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ!
دختر: خفه شو! کصافطِ عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری
راه افتادی دنبالِ ناموس مردم،بی ناموس!
شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی!
ساعت ۱۰ زنگ میزنم

صفاتو عشق است
پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:24 :: نويسنده : حسين
این پارتی بمناسبت جشن تولد یکسالگی دختر یکی از برج سازان ايرانشهر برپا شده بود.
تصاویری که مشاهده می فرمایید از این مراسم لهو لعب گرفته شده است.

اکثر دختر و پسرهای حاضر در این پارتی در زمان دستگیری در حالت زننده ای در کنار هم خوابیده بودند

 

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

عکس های گرفته شده از اتاق خواب های این پارتی
قسمت جکوزی و استخر ساختمان پارتی

حرکات ناشایستی که از دختران و پسران حاضر در پارتی مشاهده شد

 

 

واکنش تعدادی از دختران و پسران پس از دیدن برادران خدمت گذار نیروی انتظامی
عکس های لو رفته از اتاق خواب ها…
عکس گرفته شده از پشت بام ساختمان پارتی
بعضی ها هم در جاهای مخفی پنهان شده بودند که برادران نیروی انتظامی موفق به شناسایی آنها شدند

استفاده از مدلهای مو دور از شان یک جوان ایرانی


رقص های زننده تا نیمه های شب

 


کشف مقادیر زیادی CD مستهجن و ادوات موسیقی در پارتی:



بعضی ها هم به علت مصرف مواد روان گردان از حالت عادی خارج بودند

عکس تعدادی از میهمانها پس از دستگیری:

 

بعضی ها هم احساس ندامت و پشیمانی داشتند
عکس خلاف کاران و متهمان ردیف اول این پارتی

صفاتو عشق است
پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:0 :: نويسنده : حسين

ه داستان از منچوهر احترامی از مجله بچه ها...گل اقا براتون اماده کردم.

یکی بود یکی نبود.در شهر جادوگرها یگ بچه بد بود که همسشه کارهای بدبد میکرد

یک روز پشت دیوار خانه مردم ایستاد و شروع کرد به کار بد کردن.

صاحب خانه سرش را از پنجره بیرون اورد و گفت:"پشت دیوار خانه ما کار بد نکن."

بچه بد به صاحبخانه محل نگذاشت و به کار بد خود ادامه داد.

صاحب خانه بچه را جادو کرد و بچه بد دید دیگر کار بدش تمام نمیشود.فهمید که

صاحب خانه او را جادو کرده است.او هم صاحب خانه را جادو کرد و یک جفت شاخ

گوزن پیچ در پیچ روی سرش سبز شد.

صاحب خانه خواست پنجره را بندد دید سرش داخل نمیرود.فهمید که بچه بد او را

جادو کرده و به او گفت:"ول کن تا تو رت ول کنم."

بچه بد گفت:"تو اول ول کن."

مامور شهر داری از راه رسید که وضعیت بدی پیش اومده و نزدیم است ابروی شهر

پیش توریست ها برود.او هم جادو کرد و همه ساختمان های شهر دود شدند و به

هوا رفتند.

صاحب خانه افتاد پایین.بچه بد در رفت.مامور شهر داری بیکار شد و همه جادوگر ها

در بیابان سرگردان شدند.

با خود گفتند"چه کنیم؟چه نکیم؟راه بیفتیم برویم تو شهر های اباد دنیا،شاید

بتوانیم از راه جادوگری دو قران کاسبی کنیم."

حالا شما هر جای شهر که جادوگر و فالگیر و طالع بین و سر کتاب وا کن و چشم

بند و تر دست و شیرین کار و چله بند و طلسم فروش دوره گردی که دیدید،بدانید که

اهل شهر جادوگراست که دچار بدبختی شده و حالا برای خوشبخت کردن مردم،

اواره دور دنیا شده است.

صفاتو عشق است
پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:50 :: نويسنده : حسين

یه پسر بچه کلاس اولی به معلمش میگه :
خانوم معلم من باید برم کلاس سوم
معلمش با تعجب میپرسه برای چی ؟
اونم میگه :
آخه خواهر من کلاس سومه اما من از اون بیشتر میدونم و باهوش ترم.
توی زنگ تفریح معلمه به مدیر مدرسه موضوع رو میگه اونم خوشش میاد میگه بچه رو بیار تو دفتر من چند تا تست ازش بگیریم ببینیم چی میگه ، معلمه زنگ بعد پسره رو میبره تو دفتر بعد خانوم مدیره شروع میکنه به سوال کردن :

 

خوب پسرم بگو ببینم سه سه تا چند تا میشه اونم میگه:

نه تا

دوباره میپرسه نه هشت تا چند تا میشه اونم میگه :

هفتادو دو تا

همینجوری سوال میکنه و پسره همه رو جواب میده دیگه کف میکنه به معلمش میگه به نظر من این میتونه بره کلاس سوم

خانوم معلم هم میگه بزار حالا چند تا من سوال کنم،
میگه پسرم اون چیه که گاو چهار تا داره اما من دو تا دارم؟

مدیره ابروهاشو بالا میندازه که پسره جواب میده :

پا

دوباره خانوم معلمه میپرسه:
پسرم اون چیه که تو توی شلوارت داری اما من تو شلوارم ندارم
مدیره دهنش از تعجب باز میشه که پسره جواب میده :

جیب

دوباره خانوم معلمه سوال میکنه:
اون چه کاریه که مردها ایستاده انجام میدن اما زن ها نشسته و سگ ها روی سه پا
تا مدیره بیاد حرف بیاره وسط پسره جواب میده :

دست دادن

باز معلمه سوال میکنه :
بگو ببینم اون چیه که وقتی میره تو سفت و قرمزه اما وفتی میاد بیرون شل و چسبناک
مدیره با دهان باز از جاش بلند میشه که بگه این چه سوالیه که پسره میگه:

آدامس بادکنکی

دیگه مدیره طاقت نمیاره میگه :

بسه دیگه این بچه رو بزارید کلاس پنجم من خودم همه سوالهای شمارو غلط جواب دادم!

صفاتو عشق است
پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:43 :: نويسنده : حسين

از چند روز قبل از جمعه حمید پسر خالم ما را دعوت کرد خونه شون برای ناهار که ما هم از خدا خواسته دعوتشون را قبول کردیم .
صبح جمعه که من و زنم رفتیم خونه ی حمید دیدیم که رضا پسر دایی من که پسر دایی حمید هم میشد اونجا هستند و فهمیدیم که اونا هم دعوت هستند . ما هم که سالی یکبار فقط خونه ی هم میرفتیم زیاد با اخلاق هم جور نبودیم و هی خودمون و زن هامون برای هم کلاس میزاشتیم .
حمید پسر خالم یه پسر داره که اسمش آرش و یه ۶ یا ۷ سال داره و پسر آرومی هم بود.
وقت ناهار که رفتیم سر سفره تا غذا بخوریم و جند لقمه هم بیشتر نخورده بودیم آرش بلند به باباش گفت :"بابا برم توالت" حمید یه دفعه سرش چرخوند طرف پسرش و با اخم گفت :"عیب بابا  غذاتا بخور بعد" بچه ی بدبخت هم سرش انداخت پایین و به غذا خوردنش ادامه داد .
من که عادت دارم سر سفره حرف نزنم دیگه داشتم کلافه میشدم از سوالهای رضا و حمید که میخواستن از اول و آخر کار آدم سر در بیارن و این زنها هم که همش کارشون کلاس گذاشتن الکی پیش هم دیگه است .
تو همین حول و ولا بودیم که یک دفعه یه صدای نا هنجار بلند شد و ما را انگار برق گرفت آرش که یک بادی از خودش ول کرده بود و چه بادی هم ول کرده بود سرش انداخت پایین و از خجالت خیس آب شد من و بقه هم که غذا تو دهنمون بود نمیتونستیم نخندیم فقط میخندیدیم. باباش گفت :"آرش بابا این چی بود" .طفلی بچه هم از خجالت مهمونهای غریبه گریه کنان رفت تو اتاقش و محکم در را هم بست .
ما هم که خیلی از این چیزا دیده بودیم و زیاد هم انجام داده بودیم  زیاد به خودمون نیوردیم و ادامه غذا را میل کردیم . حمید هم که دید بچه ناراحت شد رفت بیاردش و غذاشا بخوره و از ما معذرت بخواد .
آرش که بعد از ناهار با اسرا باباش آمد آرومکی یه معذرت خواهی کوچلو کرد و برگشت تو اتاقش .
دو سه ساعت بعد هم ما و رضا اینا خداحافظی کردیم با هم از خونه ی حمید آومدیم بیرون...

صفاتو عشق است
پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:36 :: نويسنده : حسين

تو جاده پلیس جلو یه ماشین رو می گیره و میگه چون از صبح اولین کسی هستی که

کمربند ایمنی بستی برنده۵۸هزار تومن پول شدی. حالا می خوای باهاش چیکار

کنی؟ مرد می گه: می رم گواهینامه می گیرم . زنش سریع می گه: جناب سروان این

وقتی اکس می زنه پرت و پلا می گه . بچشون از اون پشت می گه: بابا نگفتم با

ماشین دزدی قاچاق نکنیم؟ یه صدا از صندوق عقب می یاد : از مرز رد شدیم یا نه؟

صفاتو عشق است
پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 13:59 :: نويسنده : حسين

داستان مامان و عمو حسن..!!



صدای زنگ تلفن - دخترک گوشی رو بر میداره - سلام . کیه؟



- سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!



- نمیشه!



- چرا؟



- چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!



...



سکوت



...



عمو حسن نداریم!



- چرا داریم. الآن پهلو مامانه.



- ببین عزیزم. اینکاری که میگم بکن. برو بزن به در و بگو بابا اومده خونه!



- چشم بابا!



...



...



چند دقیقه بعد



...



- بابا جون گفتم.



- خوب چی شد؟



- هیچی. همینکه گفتم یهو صدای جیغ مامانم اومد بعد با عجله از اطاق اومد بیرون همینطور


که از پله ها میدوید هول شد پاش سر خورد با کله اومد پایین. نمیدونم چرا تکون نمیخوره


دیگه؟



- خوب عمو حسن چی؟



- عمو حسن از پنجره پرید توی استخر. ولی پریروز آب استخر رو خودت خالی کرده بودی یک


صدای بامزه ای داد نگو! هنوز همون طور خوابیده!



- استخر؟ کدوم استخر؟ ببینم شماره ******** نیست؟



- نه!



- ببخشین مثل اینکه اشتباه گرفتم

صفاتو عشق است
پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 13:49 :: نويسنده : حسين

من خیلی خوشحال بودم! من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذ...اشته بودیم والدینم خیلی

کمکم کردند، دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود…

...فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود…!

اون دختر باحال، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم…

یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین عروسی!

سوار ماشینم شدم و وقتی رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت:

اگه همین الان ۵۰۰ دلار به من بدی بعدش حاضرم با تو …………….!

من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم…

اون گفت: من میرم توی اتاق خواب و اگه تو مایل به این کار هستی بیا پیشم…

وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم

و بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم…!

یهو با چهره نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم!!!

پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون اومدی…!

ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم و هیچکس بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم

به خانوادهء ما خوش اومدی !!!


نتیجه اخلاقی: همیشه کیف پولتون رو توی داشبورد ماشینتون بذارید !!

صفاتو عشق است
پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 13:42 :: نويسنده : حسين
درباره وبلاگ

من نه عاشق هستم ونه دلداده به گیسوی بلند ونه آلوده به افکار پلید من خودم هستم ویک حس غریب ............ ㋡㋡㋡㋡㋡㋡㋡㋡㋡㋡㋡ تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست ... تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست ... تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه کردم ... تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست .. . تنهايي را دوست دارم زيرا.... در کلبه تنهايي هايم در انتظار خو اهم گريست و انتظار کشيدنم را پنهان خواهم کرد ㋡㋡㋡㋡㋡㋡㋡㋡㋡㋡㋡ ازین به بعد شاید موزیکای غمگینم اپ کنم
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان عشق و آدرس safajoon.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 114
بازدید هفته : 338
بازدید ماه : 601
بازدید کل : 54979
تعداد مطالب : 108
تعداد نظرات : 74
تعداد آنلاین : 1



كد تقويم

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 114
بازدید هفته : 338
بازدید ماه : 601
بازدید کل : 54979
تعداد مطالب : 108
تعداد نظرات : 74
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید


چت روم

كد موسيقي براي وبلاگ

برای ورود به چت روم کلیک کنید

كد چت روم